یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

یک روز بارانی

امروز یک روز بارانی بود ...

بوی خاک نمناک را دوست دارم ... بوی دوستی می دهد. بوی خاطره می دهد. خیلی سبک شدم امروز! همین که از خانه بیرون آمدم گویی همه غم هایم را فراموش کردم ...

اگر باران نبود ...

پ.ن: خدایا کاتالوگ دلم رو نخوندم که خودم بتونم تعمیرش کنم. یک روز میارمش گارانتی ... اگر لازمه عوضش کن اگرم قابل تعمیره که چه بهتر ... فقط یکی دو بار زمینش زدم. از گارانتی خارج نیست؟

نظرات 2 + ارسال نظر
حیتا دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:02

خدایا!در دل غریبه آتشی برپا کن که هرچه غیر تو در آن وارد میشود رابسوزاند...
دوست خوبی که نمیشناسمت اما میشناسمت گارانتیه خدا تا اون لحظه ای که روحت به گلوگاه نرسیده ضمانت داره!ضمانتشم یه جوریه که نه تنها تعمیر می کنه که اگه بخوای با یه عذر خواهی یه دونه نوشو بهت میده...موفق باشی!
راستی شما نمیخوای جواب کامنتاتو بدی؟؟

bliss دوشنبه 16 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 20:11

ممنون از کامنتتون. دوست دارم شنونده باشم. چون معمولاً چیزی برای گفتن ندارم. فقط بعضی وقتا یه جمله هایی می نویسم که آرومم کنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد