یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

آشنا

نگاهش همچو گلها آشنا بود
سخنهایش چو رویا آشنا بود 

زبان صحبتش از جنس احساس
صدایش همچو دریا آشنا بود 

چو گل زیبا و چون پروانه عاشق
چو شب پر راز، اما آشنا بود 

نمی دانم چه شد هنگام دیدار
ولی آن حس زیبا آشنا بود 

نگارم کاو به دنیا تازگی داشت
چرا بر من خدایا آشنا بود؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
Nazanin شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:26 http://alivelife.blogspot.com

بسی دلمان آرام گشت برای لحظه ای..ای اهئیئی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد