یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

سی اسفند

امشب شب جالبی است. از آن شب هایی که هر چهار سال تنها یک بار اتفاق می افتد. شب سی اسفند. چند ساعتی از تحویل سال ۸۸ می گذرد، ولی ما هنوز در سال ۸۷ هستیم!  گویی جهان گمشده ای در سال قبل دارد که نمی تواند او را ترک گوید. یا شاید کار نیمه تمامی که انجامش بیش از یک سال طول کشیده است! 

سال ۸۷ سال خوبی نبود. از بهار با ناملایمات آغاز شد و تا آخرین لحظه ی زندگیش ما را تنها نگذاشت! اکنون هم که چند ساعتی از لحظه ی تحویل سال ۸۸ می گذرد، گویی سال ۸۷ هنوز قصد ندارد ما را ترک کند. گویی می خواهد آخرین زخمش را هم بزند و برود. اما من نگران نیستم. چون ساعت که از ۱۲ بگذرد، پرونده ی این سال پلید هم برای همیشه بسته خواهد شد. چیزی که خواهد ماند، اثر زخم های عمیقی است که بر تن انسان های بی گناه گذاشته است. اینک من با کوله باری از غم ها، غم های خودم و غم های عزیزترین دوستانم، نشسته ام و  از خودم می پرسم: چرا سال ها محاکمه نمی شوند؟

سال ۸۸ مظلومانه وارد شد. از یک سو سال قبل به زحمت رخت برکند و رفت. از سوی دیگر، آن شور و حال زیبای عید و آن خوشی و شادابی را نیز با خود برد. اکنون جهان مانده و کوهی از غم ها و پریشانی ها که باید پوشانده شود. دیو ۸۷ خواهد رفت. در کمتر از دو ساعت دیگر ...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:39

بخواب بابا

چرا خوب! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد