مراقب چشمانی باش که روزی از آنها قطره هایی از الماس بارید و زمین را خوشبخت کرد. آن چشمانی که نگاه گرم و پر معنایشان خاکستر غمهای دلی را زدود و یخهای کهنه ی خاطرات تلخ و خاکستری را بخار کرد. مراقب دستانی باش که گرمایشان آفتاب را شرمسار کرد. مراقب صدایی باش که یاد آور یک همراه همیشگی است و طنینش هر خاطر غم زده ای را امیدی تازه است. مراقب قلبی باش ... که با مهربانیش بهاران رنگ باخت و از حسادت گریست.
مراقب خودت باش!
...
مراقب خودت باش!
...