یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

آشنا

نگاهش همچو گلها آشنا بود
سخنهایش چو رویا آشنا بود 

زبان صحبتش از جنس احساس
صدایش همچو دریا آشنا بود 

چو گل زیبا و چون پروانه عاشق
چو شب پر راز، اما آشنا بود 

نمی دانم چه شد هنگام دیدار
ولی آن حس زیبا آشنا بود 

نگارم کاو به دنیا تازگی داشت
چرا بر من خدایا آشنا بود؟!