یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

یادداشت های غریبه

از نرگس بی ریا و از یاس سپید، بر مردم روزگار ما هیچ مگو!

رنگ شرم کلمات

موی او رنگ نداشت
و اگر داشت
رنگ بی شرمی اکسید نبود

پاسخ تهمت آیینه نبود

رنگ مخصوصی داشت ...

رنگ برگی که به هنگامه ی ظهر
شاد و آزاد و رها می افتد

رنگ پاییزی بود
سرخ و نارنجی و زرد

نه، همان زرد نبود ...

زرد مخصوصی بود
همچنان بوسه ی خورشید به هنگام سحر
بر دل سرد کویر

رنگ خاکی که به‌ دستان نسیم
روی هم می لغزد

رنگ شاداب نهال
شاید این رنگی بود

اصلاْ زرد نبود!

رنگ خوشحالی بود
رنگ مستانه ی یک شمش طلا
رنگ یک گردنبند ...

من چه می گویم؟!

موی او رنگ نداشت
و اگر داشت

رنگ بی رنگی بود

رنگ پاشیدن این قافیه ها
رنگ شعری که دگر می میرد
رنگ شرم کلمات ... !

خودم او

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد